علوم انسانی اسلامی ،علوم انسانی غیر اسلامی!؟
آیا میتوان علم انسانی اجتماعی را به غربی - شرقی یا اسلامی - غیر اسلامی یا دینی - غیر دینی تقسیم کرد؟
شاید سابقه تاریخی این سوال به زمانی برگردد که بنا شد علم انسانی اجتماعی بومی تولید کنیم و یک مساله مهمتر مطرح شد که آیا علوم انسانی موجود بر آمده از تمدن غرب میتواند پاسخ نیازهای انسان ایرانی مسلمان را بدهد؟!
انظار در پاسخ به سوال ما متفاوت است و گاهی اختلاف به اندازه فاصله شرق است تا غرب.
برخی بر این باورند که علم انسانی اجتماعی فهم روشمند واقعیتهای بشری است ؛ دراین دنیا هر آنچه میتوان دید ، خدا و آثار و افعال اوست و از واقعیت دیگری نمیتوان سخن گفت. اگر علم انسانی اجتماعی از حقایق موجود در عالم به معنای پیش گفته حکایت و آنها را کشف کند، دیگر علم غربی - شرقی ندارد و تماما این علم دینی است چون حکایت از واقع هستی که مخلوق خداست دارد و به این معنا فرض علم غیر دینی محال است...
عده ای دیگر میگویند غرب و شرق هردو در مسیر بر طرف کردن نیاز انسان به تولید یا بهتر بگوییم کشف علم رسیدند و ممکن است در روش و منبع و مبنای این تولید یا کشف متفاوت باشند اما این تفاوت منشاء تفکیک و دوگانگی این مکشوفات یا تولیدیها نیست؛ بنا بر این شرقی غربی کردن معنا ندارد
در تفصیل این سخن قائلانی تولید علم را دارای یک سیر تاریخی میدانند که بنا بر اقتضائات مختلف و در ادوار مختلف ، بروز تمدنی خاصی دارد؛ گاهی در غرب عالم ظهور میکند و گاهی در شرق عالم ؛گاهی فارابی سلسله جنبان تولید علم است و گاهی کانت..
اما دسته ای دیگر اینگونه ادعا میکنند که مبانی تولید علم بر آمده از تمدن غرب ، ماهیتا با مبانی تولید علم برآمده از منابع اسلام تفاوت دارد و این تفاوت در مبانی، در تولیدیها نیز تاثیر مستقیم دارد بنابراین ماهیت علم انسانی اجتماعی غربی با علم انسانی اجتماعی شرقی و اسلامی تفاوت دارد و این دویکی نیستند
در توضیح این سخن قائلی میگوید علوم انسانی غربی، در نتیجه تحقیقات روی جوامع غربی و برای حل مسائل او به نتیجه رسیده و به درد انسان و جامعه شرقی نمی خورد
و البته انظاری دیگری در این میانه است که این نظرات را اجمالا یا تفصیلا و نفیا یا اثباتا، توسعه و یا ضیق میدهد.
اما دربین این قال و قیل ها و ان قلت و قلت ها چند سوال دارم:
ثمرات عملی و نظری هرکدام از این اقوال چیست؟
معیار ومیزان بهره گیری از تولیدات علمی متفکران غیر بومی چیست؟
اساسا ایجاد مرز بین تولیدات علمی وچه بسا غیر علمی بین غرب و شرق درست است؟
آیا اقتضاء بومی سازی علوم انسانی اجتماعی، ایجاد مرز بین تولیدات غربی با تولیدات بومی است؟
تجربه سایر جوامع در طی این طریق چه بوده است؟
اساسا بومی سازی میتواند خارج از دایره جهانی و با مرز بندی شکل بگیرد؟
تولید علم یک مسیر خطی است و قابل مرز بندی نیست؟
در مسیر تولید علم کجا باید بومی عمل کرد و کجا جهانی ؟