نوشته های مسعود معینی پور

نوشته های مسعود معینی پور

سلام و خیر مقدم

طبقه بندی موضوعی

چرا تحول رخ نمیدهد؟!

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۰۵ ب.ظ

اول:

نباید به دنبال تغییر و تحول در علوم انسانی بود. نباید دغدغه اصلی ما تحول در علم باشد. بلکه اگر عالمان، دین مدار تربیت شدند، علم دینی، ناگزیر است که روی بنماید. سر آغاز تحول آنچنان که اکثرا میپندارند تحول در علم نیست، تحول در عالِم است؛ تحولی که دگرگونی در علم را نیز به دنبال می آورد. علم، جان کلام عالِم است و آنچه به دست ما به عنوان علم میرسد، تراوشات فکری عالِم است که از مبانی او بر آمده است. به دنبال تحول علم بودن، بدون توجه به تربیت عالِم،  مصداق" گردکان بر گنبد است"

پس چرا ما هنوز در بحث از امکان و امتناع و ضرورت تحول علوم انسانی متوقفیم؟! قدر مشترک بین اندیشمندان مسلمانی که دغدغه تولید علم دینی دارند، ضرورت و امکان تولید علم دینی و گذر از علوم انسانی موجود به سوی علوم انسانی مطلوب با مبانی اسلامی است. اما چرا کمتر تحولی و تغییری در عالِم و ساحت علم به این سو رخ نموده است؟چه رخ نداده که باید ایجاد شود تا طعم  تحول را بچشیم. به عبارت دیگر سوال این است، آنهایی که در حوزه های دانشی خود مبداء تحول شدند چه مسیری را طی کردند و چگونه در این مسیر مشی کردند که منشاء تحول شده اند؟اینها سوالاتی است که کمتر پرسیده میشود.


 

دوم:

بسیاری از عالِمان علوم انسانی در ایران نه تنها از تولیدات اندیشمندان غربی عبور نکرده اند، بلکه در آنها متوقف شده اند و آنها را به مثابه وحی منزل میپندارند.حال آنکه چنین روحیه ای حتی با فرض قبول این نظرگاه از اساس با اندیشه ورزی در منافات است. زمانی که متفکران متأخر غرب، از بسیاری نظریات علوم انسانی در دهه ها و سده های گذشته گذر کرده اند و حتی برخی را نقض  کرده اند، ما همچنان در این زمان در تفکرات آنان متوقفیم.

علاوه بر این آدرسی را که برای تحول ارائه میکنیم اشتباه است.تحول را گاهی اینگونه معنا میکنند که بایستی صرفا با عبور از مسیر تفکرات غرب و حرکت در مسیر خطی علم، که آنها ترسیم کرده اند رخ نماید . حال آنکه تولید علم با داشتن هستی شناسی ، منبع ، روش و... اتفاق می افتد و اینها همه نزد ما و در منابع ما پیش از تحولات علم در غرب وجود داشته است؛ پس گذر از علم غربی به علم اسلامی متوقف بر حرکت در مسیر علم غربی نیست. صد البته که این به معنای عدم غور در محصولات یا کنار گذاشتن مطلق تولیدات تمدن غرب نیست؛ بلکه به معنای متوقف نشدن در آنهاست؛ یعنی خروج از زمین بازی رقیب و ایجاد زمینه ای جدید برای تولیداتی نو.

سوم:

علوم انسانی ایران، امروز در عصر ترجمه به سر میبرد و جایگاه علمی عالمان، در میزان دانستن علوم ترجمه ای بیشتر، سنجیده میشود.اگر این ترجمه ها تماما ناب و زمینه ساز تولید اندیشه بودند حرفی نبود؛ حال آنکه از ترجمه های اثر بخش  و کارا کمتر اثری هست!چرا که رفتن به سوی ترجمه متنهای اصیل بخش مهمی از راه تولید علم را هموار میکند. پس اگر تفکر تولیدی آرام آرام ازبین رفت و هرچه هست علم ترجمه ای غیر ناب شد، جای تعجب ندارد. وقتی ارزیابان یا خوانندگان مقالات یا کتب علمی خیلی اوقات به دنبال ارجاعات هر چه بیشتر غربی میگردند و حتی مقاله ای که حرف نو و بدیع دارد را محکوم به عدم بهره گیری از منابع لاتین میکنند، یعنی فاجعه عمیقتر از آن است که با تحولی ساده و تنها در ساحت علم، بخواهیم مساله را حل کنیم. خود باختگی در تولیدات علمی در جان برخی عالمان ما رسوخ کرده است.

اینکه چشم ما در سابقه علمی افراد، بدون توجه به محتوا، صرفا به دنبال مقالات علمی پژوهشی بیشتر یا مقالات "isi"،که حتی گاهی خالی از نوآوری علمی است؛ یعنی بسیاری از متولیان تحول نیز همچنان در زمین تمدن غرب بازی میکنند(بدون آنکه خود بفهمند)؛ مفهوم این منطوق الزاما این نیست که چاپ مقالات علمی و حضور در عرصه بین الملل بد و مذموم است...

اینکه در پایان نامه ها، مقالات یا کتب، چشممان عادت کرده که به دنبال چارچوب نظری غربی و روش شناسی آن طرف آب بچرخد یعنی فاتحه احیای روش شناسی های بدیع بر آمده از حاق دین و فرهنگ بومی باید خوانده شود.

این حسرت بر دلمان ماند که ای کاش حداقل در این فرآیند تقلید، به روز بودیم؛ نه آنکه فرآورده های دست دوم، منسوخ، دستمالی شده و از میدان خارج شده ای را که برای استثمار یک کشور لازم میدانند را به نام فکر نو وبدیع به خورد ما دهند!

چه توقع بزرگی دارید که علوم انسانی با این نظرگاه رایج بین عالمان آن، تحول یابد! حالا هرچه متون را تغییر دهید، استادان را به زعم خودتان پالایش کنید، سرفصلها را تغییر دهید ودهها زحمت گران دیگر...چه فایده؟ خانه از پای بست ویران است!

چهارم:

هر کجا برای تغییر و تحول در هرساحتی از علوم انسانی بناست کاری شود و چاره ای اندیشیده شود، نام برخی افراد محدود است که بر تارک آن جمع میدرخشد و گویا سند آن رشته و ساحت علم را به نام آنان زده اند، گویا قحط الرجال است. در این کشور اگر بنا بود تحولی صرفا با حضور این افراد از ابتدای انقلاب  تا به حال، اتفاق بیافتد، خبری به دستمان رسیده بود. جالب آن است که وقتی در سِیر علمی بسیاری از این بزرگتر ها می نگرید ،کمتر می یابید که اهل ورود عملیاتی به عرصه تحول علم و تولیدات نو باشند. البته حق دارند، چرا که همیشه در گیر اجرا بوده اند و میخواستند تحول را مدیریت کنند!

پرده پوشی نباید کردکه فعالیت در حوزه علوم انسانی، نان دانی برخی شده، بی آنکه دردی را دوا کنند یا باری را از دوش نظام اسلامی بردارند.

مادامی که همین افراد متولی تحولند که عمدتا دغدغه حاشیه ای آنها علوم انسانی است و بیشتر متمرکز در امر سیاستند، منتظر تحول در علم و عالِم نباشید. تحول مستلزم جهاد است وشرط جهاد توانمندی است و از جان و نان  و نام  و عنوان گذشتن.

پنجم:

مدیریت عالمی که در آن زندگی میکنیم از سوی خداوند به انسان داده شده است ؛ پس میتوان گفت که انسان در یک رابطه طولی منشاء تحول در عالم است؛ بنابریاین باید گفت علومی که درباره انسان در ساحات فردی و جمعی او و هر آنچه  در حیات فردی و جمعی او تاثیر میگذارد در راس سایر علوم است.

سوال این است که آیا جایگاه علوم انسانی نسبت به سایر علوم بین عالمان  و عوام جامعه جایگاهی بایسته است؟حرفم این است که قدر یک مهندس ساختمان یا یک پزشک در جامعه ما با یک عالم علم سیاست یا علم الاجتماع یا فسلفه، یک اندازه است؟

عللی برای این مهجوریت متصور است که دوعلت اصلی آن این است: اول اینکه عالمان این علوم و سیاستگزاران کلان کشور بسیار کمتر از آنکه این علوم، استعداد دارند، کاربردهای آنها را برای آحاد جامعه به فعلیت رسانده اند و لذا یکی از اشکالات اساسی علوم انسانی در کشور ما کارآمد نبودن آنها در حل معضلات انسانهاست. بخشی از این ایراد باز میگردد به ذات علوم انسانی، بخش دیگر به عالمان علوم انسانی و بعد از آن سیاستگزاران و مجریان کشوری .

دوم آنکه باور نکرده ایم که عالِمی که فیزیک میداند یا به فضا میرود یا آنکه پزشک است، انسانی است با شاکله و جودی مثل همه ما و برای همه انسانها با همان شاکله و جودی و ساحات مادی و معنوی تلاش علمی میکند؛ نه در خلاء و نه با توانایی ای غیر انسانی؛ پس بی نیاز از علوم انسانی نیست. در حقیقت نیاز به علوم انسانی دغدغه عام نشده است. البته اکثر مردم ما سیاست دان، روان شناس و جامعه شناس و فیلسفه دان، حقوق دان و... ( چند "دان"دیگر به این لیست اضافه کنید) هستند!

مادامی که علوم انسانی جایگاه مناسب خود را بین علوم دیگر در بین عالمان و حتی مردم عادی نیابد، نباید توقع داشت تحولی در آن رخ نماید.

ششم:

استادی می گفت نظریه جدیدی که در دنیا ارائه دادم و مقبول افتاده و از قِبَل آن شهرت و اعتباری به دست آورده ام را از فلان روایت معصوم به دست آورده ام؛ اما در بسیاری از مجامع علمی وقتی این را میگویم، میگویند چون با تکیه بر چارچوب نظری غربی نیست اعتبار ندارد!

دم از دین و دینداری میزنیم و تحول در علم با تکیه بر مبانی دینی، اما وقتی نوبت آن میشود که با رجوع به منابع دینی،علم تولید کنیم،پیش فرضمان این است که آیا دین حرفی در این باب علمی دارد؟!

مادامی که این روحیه بین عالمان ما رواج دارد، آیا تحولی در علوم انسانی بر مبنای دین رخ مینماید؟ عکس این روحیه از دوران آموزش ابتدایی باید بین کودکان ما ترویج شود و الّا آنها نیز به چنین تحجری دچار میشوند و درنسل بعدی ما نیز آش و کاسه همین است؛ چه رسد به دانشجویان و استادان امروز که برخی از آنها با این روحیه در تضادند و چه بسا در این تامل که آیا تفقه در منابع دینی یارای کمک در تحول را دارد یا فقط به درد پستوی خانه مان میخورد.

ترویج روحیه متفقهانه و فکور بین دانشجویان واستادان ما در دانشگاه از لوازم تحول است و این صرفا یک شعار نیست بلکه حلوای لَن ترانی است که باید متولیان عالِم! تحول خورده باشند تا بدانند راهکار ترویج این روحیه چیست و الّا با بخشنامه و دستور به اینکه تو را به خدا دین را هم در تولیدات علمی خود دخیل کنید، شکل نمیگیرد.

در این میان نکته بسیار مهم که نباید از آن غفلت کرد در غلطیدن در دامن التقاط است. تفقه در دین مستلزم عجین شدن دین با جان عالِم است و به صرف آموزش دادن برخی منابع دینی در چند واحد محدود به دانشجو یا سخت گیری بر استادان و برگزاری دوره های کوتاه مدت برای خالی نبودن عریضه، جانش با این باور عجین نمیشود وتحول در عالِم وتولید علم دینی رخ نمیدهد، بلکه التقاطی آرام ،تدریجی و پر خطر اتفاق می افتد که کشف آن و دفع خطرات آن به مراتب سخت تر از مقابله با بی دینی آشکار تمدن غرب است.در تاریخ سی سال اخیر کم نداریم از موارد التقاط که ضربه های جبران ناپذیری زده اند...

روحیه تفقه در دین برای عالمانی رخ میدهد که به دلیل رسوخ فکر و عقلانیت دینی در جان او، مذاق او تبدیل به مذاق دین شده است و سیاق آثار علمی او صبغه و سبقه دینی دارد؛  این مهم تنها با توطّن در محیط عملی دینی و ممارست با منابع دینی رخ می نماید.

 هفتم:

 در فراز قبل حرف از تفکر و عقلانیت شد، اجازه دهید مقداری درباره این دو عامل و برخی عوامل دیگر در تربیت عالِم دینی تحول گرا، باب سخن باز کنیم.

 جمود در آنچه میخوانیم، میبینیم یا از بزرگی میشنویم، آفت "تفکر" است. آفتی که ما را در چنبره تفکر و یافته های علمی دیگران گرفتار میکند و جرأت تولید جدید، حرف جدید و نوآوری را از ما میگیرد. آفتی که نظام آموزشی پژوهشی و شاید بتوانم بگویم فرهنگی و دینی ما دچار آن است. توجه لازم است که عمیق شدن و غور در مواریث خودی یا حتی آراء متفکران تمدن غرب را، نتنها جمود نمیدانم، بلکه از شروط پیشرفت و تحول علم هستند. از سوی دیگر این همه تکثر آراء ونظرات به اصطلاح جدید و نوآورانه را که فکر پخته ای پشت آنها نیست را هم تفکر نمیشمارم.

وقتی رساله عملیه را باز میکنید، اولین مسئله ای که با آن برخورد دارید، احکام تقلید است؛ در آنجا میخوانید که اگر مجتهد یا محتاط نیستید، صرفا در مسائل فرعی دین میتوانید تقلید کنید و به صراحت از تقلید در اصول دین نفی میشوید.

اما امروز چه بلایی بر سر ما آمده که حتی در مسائل اصلی دین نیز مقلدیم و بدون تحقیق و مطالعه، دین یا مکتبی را میپذیریم حتی اگر آن دین اسلام باشد و مکتب تشیع؛آفت این پذیرش بدون تحقیق و تفکر، عدم ایمان ودلخوش کردن به مسلمانی و در نتیجه لغزیدن در امتحانات و ابتلائات است.

دقیقا همین روحیه در مواجهه با علوم برساخته از تمدن مدرن، امروز کار دست ما داده و باب تفکر را برای ما منسد کرده است.

اگر میخواهیم تحولی روی دهد بایستی روحیه تفکر و نقد(به دور از افراط و تفریط) در جامعه، حتی و شاید باید گفت خصوصا بین عموم مردم ترویج شود.

عدم حضور روحیه تفکر و نقد در جامعه یا آن را منزوی میکند یا مضمحل و در هر دو صورت حیات آن وابسته میشود به فکری که دیگران به آن تزریق میکنند. مثل بلایی که امروز بر ما نازل شده و گرفتار آن هستیم و بعد از سی وسه سال از انقلاب اسلامی ما را دچار فتنه ای میکند که میخواهد تمام آنچه را که برایش از جان هزینه کردیم از ما بگیرد...!

هشتم:  

عقلانیت، یعنى نیروى خرد انسانى را استخراج کردن و آن را بر تفکرات و اعمال انسانْ، حاکم قرار دادن، عقلانیت یعنی مشعل خرد انسانى را به دست انسان سپردن، تا راه را با این مشعل تشخیص بدهد و قادر بر طى کردن آن راه باشد ... لذا اولْ کار این است که تقویت نیروى عقل و خرد در جامعه انجام بگیرد . در حدیثى نبى مکرم اسلام ـ صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «انّ العقل عقال من الجهل و النّفس، کمثل اخبث الدّواب، فإن لم تعقل حارت»(بحار الانوار،بی تا: 1 ،107) عقل عقال جهل است. عقال،آن ریسمانى است که به پاى حیوان- شتر یا غیر شتر- مى‏بندند که حرکت نکند، قابل کنترل باشد. مى‏فرماید عقل عقال جهل است؛ این پایبندى است که مانع مى‏شود از اینکه انسان با جهالت حرکت کند. عقل، حلال مشکلات است(مقام معظم رهبری،29/4/1388)  

با این بیان عقل باید طورى در مملکت جان مستقر شود که سایر قوا را تحت تسخیر حکومت خود بیاورد و «ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمن» باشد (شیخ کلینی، 1387: 11) پس ممکن است شخصى دانشمند باشد اما عقل نداشته باشد و دانش خودش را صرف فساد و تباه کردن ملت‏ها کند (امام خمینی1385،:18، 208).

عقلانیت با آن جایگاه رفیع در تعالیم اسلامی در جامعه ما و بین عالمان علوم انسانی ، چه حال و روزی دارد.غیر از این است که اکثرا در بند عقلانیت ابزاری که تمشیت امور مادی ما را میکند، اسیریم حال آنکه عقلانیت حداقل در سه لایه عقلانیت معرفتی، عقلانیت اخلاقی و عقلانیت ابزاری قابل تامل است. (ر.ک.مسعود معینی‏پور، 1389: 81)

عقلانیت حاکم بر تولیدات علمی تمدن غرب این است که عقل انسان بعد از گذر از دورة انفعال به فعالیت رسیده و سرنوشت و قضا و قدر و حکم الهی دیگر کارساز نیست بلکه عقل انسان فعال است، صلاح و سداد خود را تشخیص می‌دهد و می‌تواند جامعه مطلوبی را برای آسایش بیشتر با توجه به الگوی مناسب بر ساخته از عقلانیت خود برپا سازد. بنابراین برداشت آنان از بالندگی عقلانیت، یک عقلانیت خود بنیاد است نه خدا بنیاد و نه در نازلترین مرتبه ترکیبی از این دو.

آیا تکیه بر این تصور از عقلانیتی که قرار است مبنای تحول عالمان علوم انسانی در ایران اسلامی باشد، ما را به سر منزل مقصود میرساند؟!

نهم:

وقتی میخواهید مطلبی علمی بنوسید یا شروع به مطالعه در حوزه ای از علوم انسانی کنید آیا پیش آمده که این سوال را از خود بپرسید یا یادتان بدهند از خود بپرسید که جایگاه من در تطور این علم یا مطلبی که بنا دارم در باب آن تحقیق کنم کجاست؟

تحول در علم و شکستن مرزهای علمی بدون غور در تطورات علم و شناخت تاریخ علم میسر نیست؛ مشکله ای که نظام کلان آموزشی ما به شدت درگیر آن است.

آیا ممکن است فلسفه بخوانید و اجمالا از تطورات فلسفه در هزار سال گذشته بی خبر باشید و دست بر قضا فیلسوفی بزرگ از کار در آیید.آیا ممکن است تحولات اندیشه ای علم سیاست را ندانید، آنگاه بتوانید در موضوعات و تهاجمات اندیشه ای در حوزه سیاست موضعی مناسب ،علمی و دقیق بگیرید و...توجه به تاریخ علوم و تطور آنها از لوازم حتمی تحول عالم وعلم است.

دهم:

وقتی به تاریخ علم مینگریم در دوره هایی، ترجمه معکوس توانسته است تحولات عظیمی را در علوم مختلف پدید آورد و منشاء خیرات و پیشرفتهای فراوانی برای جامعه مقصد شود و همچنین توانسته است که تفکرات جامعه مبداء را در جامعه مقصد نفوذ دهد. تصور میکنم امروز نهضت ترجمه معکوس دیگری نیاز است چرا که گمان میرود غنای بسیاری از تولیدات علمی ما با تکیه بر منابع دینی به حدی است که اگر بتواند از چنبره بایکوت علمی دنیای غرب خارج شود و از طریق ترجمه معکوس راه خود را به دنیای علم بگشاید، از سویی نقاط خلاء را برای ما نمایان میسازد و از سوی دیگر روحیه خود باوری علمی و خروج از سر سپردگی به علم بر آمده از تمدن غرب رابرای دانشمندان ما به ارمغان می آورد. ثمره دیگر این نهضت حضور تولیدات دینی در عرصه رقابت علمی با سایر مدعیان تولید علوم انسانی در دنیای معاصر است تا عیارها مشخص شود و توانایی منبع دین در برابر سایر منابع مشخص شود.

یازدهم:

تصور بسیاری این است که فقط ما در درون ایران هستیم که پرچم تحول در علوم انسانی با مراجعه به آراء و مبانی دینی را برافراشتیم، اما با اندک جستجویی میبینیم که در کشورهای مختلف عالمان مسلمان برای این امر آستین بالا زده اند و از قضا توفیقاتی هم داشته اند؛ غفلت از شناخت این تلاشها و عدم ارتباط علمی با آنان و تلاش برای تحول در محدوده ایران، یکی از آسیبهای جدی تحول است و آن زمان آثار سوء آن مشخص میشود که بنا داریم با تولیدات علمی خود با دیگران مفاهمه کنیم و میفهمیم که نه آنها حرف ما و نه ما حرف آنها را میفهمیم! این مشکله در محیط علمی کشور خودمان هم وجود دارد، چرا که محیط آزاد اندیشی و بهره گیری از نظرات متنوع و متکثر در آن بسیار کم اتفاق می افتد؛ امری که رهبر حکیم انقلاب در سالهای اخیر توجهی عالمانه به آن دارند اما صرف ورود ایشان به این عرصه کار به جایی نمیبرد بلکه باید این روحیه در محیطهای علمی ما احیا شود و تحجر علمی، منزوی شود.

دوازدهم:

بالاخره اینکه برای تحول در علوم انسانی باید نسلی از عالمان جدید تربیت شود و این امری دیریاب است و البته همراه با سختی و تحمل محرومیت از بسیاری از مواهب مادی.

نسلی که تفکر، بر اساس معارف دینی کار او باشد ، بینش و گرایش و رفتار علمی و عملی او مبتنی بر سه لایه عقلانیت معرفتی و اخلاقی و ابزاری باشد، دین در عقل و قلب و رفتار او رسوخ کرده باشد.

نسلی که به انزوای از جامعه و نشستن در گوشه ای برای پژوهش آنچه خود میخواهد، انس نداشته باشد و علوم انسانی را برای حل معضلات اجتماعی و فردی بداند نه برای بالا بردن رتبه علمی یا گرفتن مدرک و درمان درد معیشت خود.

نسلی که بتوانیم به آن اعتماد کنیم تا در شؤن سیاستگزاری کلان کشور از آن استفاده کنیم نه اینکه آن را تربیت کنیم بعد به دلیل آنکه ممکن است به فلان پیر با تجربه بَر بخورد، همه کارهای کشور را در حوزه تحول علوم انسانی منحصر کنیم در چند نفر محدود!

نسلی با روحیه ای جهادی از جنس روحیه شهداء که اگر لازم شد از نام و نان و عنوان خود برای اعتلای دین بگذرد، نه اینکه دین را ابزار رشد خود و اطرفیانش کند.

باید عالمانی را که این سلوک علمی را پشت سر گذاشتند و جانشان و علمشان با دین گره خورده را رصد کنیم(که البته زیاد نیستند)دستشان را از تمام مسئولیتهای اجرایی که تعیّنی برآنها ندارد و بسیار افراد دیگر میتوانند انجام دهند، خالی کنیم؛ دانش پژوهان مستعد را به پای مکتب علمی و تربیتی آنها بنشانیم و آنگاه نسل جدید عالمان را در نظام کلان آموزشی و پژوهشی کشور سهمی دهیم تا تحولی رخ نماید.

از تمام کسانی که زمینه طبع این دو ویژه نامه را با موضوع تحول علوم انسانی مهیا کردند، تشکر میکنم و امیدوارم در زمانی دیگر  بتوانم برخی از مجملاتی که در این مقال کوتاه، مجال بسط آنها نبود را تفصیل دهم. 

 

 

 

منابع:

1.    امام خ‍م‍ی‍ن‍ی‌، روح‌ال‍ل‍ه‌، صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ چهارم،1385.

2.    شیخ کلینى‏، الکافی، مؤسسة دارالحدیث العلمیة الثقافیة، 1387.

3.     معینی پور مسعود، مؤلفه‌ها و شاخص‌های توسعة سیاسی از دیدگاه امام خمینی، فصلنامه علمی ـ پژوهشی متین، پاییز 1389، شماره 49.

4.    علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات اسلامیه، بی تا.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی